نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

به خاطر ستاره...

این روزها یه کم بی حوصله ام  و احساس خستگی میکنم اما با این وجود دلم نمیاد که به اینجا نیام و بهتون سر نزنم سعی میکنم همه دوستان رو زیر چشم داشته باشم  ونگذارم ا ز زیر تیغ نگاهم خارج بشن اما از دوستانی که دیر بهشون سر میزنم عذر میخوام . نورا 8 روزی میشه که وارد 16 ماهگی شده و مثل قبل همونطور شیطون وبلا و کنجکاوِ،هرچی رو میخواد بدون اینکه به من بگه البته اگر بتونه بیاره و از من کمک نخواد ،میاره و به من میگه بیا ،مامان بیا ،با با یعنی باز کن ،ماچهای ابدار و چسبون میده .میگم نورا بوس عاشقانه فوراً لب میزاره رو لبم،عاشق نون سنگک و پنیر لیقوان با گردو ِ (شام هر شب بابا علیرضا )وقتی غذا میخواد میگه به به و موقع شیر خواستن م...
29 آبان 1392

بازی با لگو...

نورا ا بازی  لگو و روی هم گذاشتن  اونها رو خیلی دوست داره و به اقتضای سن خودش خوب بلده که با این وسیله چطور میشه بازی میکرد .بازی اون رو به روایت دوربین ببینید. البته با کمی بازیگوشی ... پ . ن : جمعه هفته گذشته نورا رو بردیم قلعه سحر آمیز که تا جایی که میخواد بازی کنه و دلی از عزا در بیاره عکسهاش رو در پست 15 ماهگی دخترم گذاشتم و یه چند دقیقه ای هم فیلم ازش گرفتم دوست داشتید و اگر وقتتون رو نمیگیره ببینید.   ...
26 آبان 1392

مروارید هفتم ...

به سلامتی بعد از این همه آبریزش بینی واسهال که هنوز هم ادامه داره امشب دیدم که نورا خانومی مروارید هفتمش ا زپایین سمت چپ(پیشین جانبی) جوونه زد و تا یه چند روز دیگه دندون مقابل همین از بالا خودشون رو نشون میده .مبارکه نورا جونم. پ . ن :   ساعت (1:04) دیشب شب خوبی نبود اصلاً گرچه واسه من یکی فرقی نمیکنه چون شبها باید اینقده این دست واون دست بشم تا شاید خوابم ببره،دیشب هم یکی مثل شبهای قبل اما یه کوچولو سخت تردندون درد داشتم اما شدت دردش زیاد نبود ،نورا چند شبی میشه که نق نق میکنه تو خواب اما خوب نه مثل دیشب از ساعت 3:30 شروع کرد تا 5 صبح تازه چشمم گرم شده بود که صداش اومد تو گوشم و از جا بلند شدم طفلک علیرضا هم خسته...
24 آبان 1392

15 ماهگی دخترم...

بالاخره ماه پانزده ام به پایان رسید و نورا جون وارد ماه 16 شد . 20روز آخر این ماه خیلی بهمون سخت گذشت مخصوصاً به نورا جون اون ویروس تب و اسهال شدیدی که گرفنت حسابی بچه جونم رو ضعیف کرد از یه طرفی  هم که من و علیرضا هردو به نوعی مریض بودیم الانم که 4 روزه دندون عقلم رو به دلیل بی جایی فک بنده مجبور به جراحی شدیم  کشیدم و درگیرشیم . حتی 5  آبان سالگرد عروسیمون رو فراموش کردیم. بنا به همین دلایل دیروز که 19 ام بود تصمیم گرفتیم که نورا  جون رو ببریم واسه چکاب 15 ماهگی آخه از واجبات این ماه بود با اون همه سختی که واسه مریضیش کشید حسابی بی بُنیه و ضعیف شده بود. ساعت 7:30بلند شدیم و واسه کارکنان مرکز بهداشت ...
20 آبان 1392

10+5 مبارک !!!

عزیزم جمع  زیبای    پایان ماهگردتِ، مبارکت باشه فرشته نازم. و ورود به جمع زیبای       فرخنده ات باد ملوسکم.                                       happy birthday     ...
20 آبان 1392

تاسوعا و عاشورا و راز جاودانگی...

تقدیم به عاشقان سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین (ع) شهیدان راه اسلام و دین ویژگی مهم حادثه عاشورا یک انتخاب آگاهانه و از روی بصیرت و تلفیق شگفت انگیز وشور آفرین مظلومیت باعزت و اقتدار و ترکیب جمعیتی حاضر درآن واقعه است.ونقطه کانونی و محور پیوند اینها کسی نبود جز حسین بن علی (ع)   این قدیمی ترین تابلو از واقعه عاشورا در سال 61 هجری ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد بردل فاطمه داغ عالم شد. من کشته اشکم ،هیچ مومنی مرا به یاد نمی آورد جز اینکه اشک بریزد. امام حسین (ع) پرسیدم از هلال ماه :چرا قامتت خم است ؟آهی کشید و گفت: ماه محرم است. گفتم که چیست محرم؟ب...
14 آبان 1392

روزانه های مامان و دختر ...

از اونجایی که من و نورا بیشتر اوقات بهتره بگم همیشه تو خونه تنها هستیم.  به چه دلیل ؟ !براتون میگم: خوب ساعت بیولوژیک نورا جون صبحها تایم 10بیدارباش میزنه گاهی هم این ور و اونور داره اما بیشتر اوقات 10 صبحِ و بیدارشدن نورا و بیدارشدنِ tv با اشاره اُواُو بله باب اسفنجی رو میخواد روشن میشه. تا از خواب بیدارشیم و دستی به سر و صورت بزنیم و رختخوابها رو جمع و جور کنیم میشه 10:30 الی 11 به دلیل اضافه وزن بنده و اصرار همسری میشینیم مثلاً صبحانه ساعت 8 صبح رو نوش جان میکنیم . بعد از اون نورا خانوم مشغول tv نگاه کردن و رژه رفتن تو خونه ووووو... الباقی ...بماند. من هم با یه کوچولو درگیری واسه نهار درست کردن بالاخره به یه نتیج...
12 آبان 1392

همه چی به خیر گذشت...

بالاخره از 5شنبه اون هفته تا الان که درگیر اون ویروس لعنتی تب و اسهال و سوختگی شدید پای نورا به دلیل اسهال و بمیرم الهی واسش دست آخر هم حساسیت به دارو سفکسیم و خانواده اش ،همه چی به خیر و سلامتی دوباره نورا به اتمام رسید و هرسه یه نفس راحت کشیدیم. یه کار به نظر خودم مثبت که انجام دادم تو این چند روزه این بود که ما  تقریباً از اواخر 10 ماهگی به نورا در کنار شیر خشک نان ،شیر نیدو هم به تدریج استفاده میکنیم . میدیدم که نورا شیر نیدو رو بیشتر دوست  داره ،چکار کردیم شیر نان رو قطع و الان در کنار شیر گاو به نورا خانومم شیر نیدو میدم و خیلی با میل تر از قبل میخوره و از این بابت خرسندم حتی غذا خوردن و اشتهاش هم بهتر شده جا...
9 آبان 1392

ویروس تب ...

چهارشنبه ای که گذشت سفرکی 48 ساعته رفتیم جهرم و برگشتیم اما چه سفری، طفلک نورا همین که رسیدیم از صبح 5شنبه تا الان تب شدید و از امروز هم اسهال و استفراغ البته صبح حالش خوب بود و بهتر شد و پیش خودم گفتم اون ویروس لعنتی فرار کرد ورفت اما دیدم نه بعد از ظهر دوباره تب شروع شد. با وجود اینکه جهرم دکتر برده بودیمش اما دوباره امروز(8/5 ) بردیمش دکتر با حرفهای خانوم دکتر خیلی ترسیدم آخه گفت نمیخوام که نامه بستری بنویسم چون هنوز اشک داره اما اگر دیدی بی حال و بیشتر از این کسل شد و زیر چشمهاش گود رفت باید حتما بستری بشه تو رو خدا واسش دعا کنید بچه ام خوب شه. الان 5 روزه که از اون سر و صداش و  خنده های بلندش و جیغ های بنفشش ...
6 آبان 1392