به خاطر ستاره...
این روزها یه کم بی حوصله ام و احساس خستگی میکنم اما با این وجود دلم نمیاد که به اینجا نیام و بهتون سر نزنم سعی میکنم همه دوستان رو زیر چشم داشته باشم ونگذارم ا ز زیر تیغ نگاهم خارج بشن اما از دوستانی که دیر بهشون سر میزنم عذر میخوام . نورا 8 روزی میشه که وارد 16 ماهگی شده و مثل قبل همونطور شیطون وبلا و کنجکاوِ،هرچی رو میخواد بدون اینکه به من بگه البته اگر بتونه بیاره و از من کمک نخواد ،میاره و به من میگه بیا ،مامان بیا ،با با یعنی باز کن ،ماچهای ابدار و چسبون میده .میگم نورا بوس عاشقانه فوراً لب میزاره رو لبم،عاشق نون سنگک و پنیر لیقوان با گردو ِ (شام هر شب بابا علیرضا )وقتی غذا میخواد میگه به به و موقع شیر خواستن م...